خلبانی که در روز چهارم جنگ شهید شد

امیر سرلشکر خلبان شهید کاظم ظریف خادم یکی از شهدای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که ۱۷ مردادماه سال ۱۳۲۸

خلبانی که در روز چهارم جنگ شهید شد
امیر سرلشکر خلبان شهید کاظم ظریف خادم

امیر سرلشکر خلبان شهید کاظم ظریف خادم یکی از شهدای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که ۱۷ مردادماه سال ۱۳۲۸ در خانواده‌ای متدین چشم به جهان گشود. او پس از دریافت مدرک دیپلم به خاطر علاقه اش به پرواز دی ماه سال ۱۳۴۸ بود که وارد نیروی هوایی شد. کاظم دوره‌های مقدماتی و درس‌های پایه را در ایران طی کرد و جهت گذراندن دوره‌های پیشرفته و تکمیلی به آمریکا اعزام شد.  

او در سال ۱۳۵۲ به عنوان نفر اول دوره آموزش خلبانی با جنگنده F5 به وطن بازگشت. وقتی به ایران آمد٬ با امریه ستاد نیروی هوایی ارتش به پایگاه چهارم شکاری وحدتی دزفول رفت و پس از آن به تبریز پرواز کرد تا فعالیتش را در پایگاه دوم شکاری این شهر ادامه دهد. کاظم به قدری مهارت داشت که به عضویت گروه آکروجت نیروی هوایی درآمد و پرواز‌های بی‌نظیرش در کنار این تیم روز به روز بر مهارتش افزود.

انقلاب پیروز شد و او نیز چند ماه پس از انقلاب هدف کینه توزی دو تن از وطن فروشان خود فروخته که در پایگاه دوم شکاری بودند و خود را انقلابی معرفی می‌کردند، قرار گرفت و به ناحق از نیروی هوایی تسویه شد. با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ با احساس وظیفه‌ای که می‌کرد خود را به پایگاه دوم شکاری و خدمت جناب فرزانه فرمانده وقت پایگاه رسید و تقاضای پرواز کرد و گفت که حاضر است بدون درجه و حقوق پرواز کند و با تقاضای او موافقت شد.

همان فردای آغاز جنگ با حضور در عملیات ۱۴۰ فروندی یا کمان ۹۹ به همراه سایر همرزمانش توانست نقش موثری در نابودی توان رژیم بعثی نیز نقش موثری داشت. اما گویا سرنوشتش به شکل دیگری رقم خورده بود و کاظم در روز چهارم از آغاز جنگ تحمیلی باید پرواز آخرش را انجام می‌داد.

روایتی از درگیری جنگنده‌های ایرانی و عراقی در آسمان خانقین

صبح روز سوم مهرماه ۱۳۵۹ دوفروند هواپیمای «اف ۵» به لیدری سرگرد خلبان کاظم ظریف خادم و شماره ۲ سروان جاوید دل انور به قصد بمباران پالایشگاه کرکوک به پرواز در آمدند با رسیدن به هدف با دقت پالایشگاه را بمباران کردند و در پی آن تحت تعقیب دو فروند جنگنده میگ بعثی قرار می‌گیرند. اینجاست که جنگنده‌ها در آسمان خانقین درگیر شده و در این تعقیب و گریز یک فروند میگ بعثی با کوه برخورد کرد و منهدم شد.  هواپیما‌ها به ارتفاعات اربیل رسیده‌اند ظریف خادم در حالی که قصد دارد خود را از چنگال میگ دشمن رها سازد با کوه برخورد می‌کند و به شهادت می‌رسد.

 ظریف خادم پیش از درگیری به او گفته می‌خواهد یکی از پاسگاه‌ها را که خیلی مزاحمت برای هواپیما‌ها ایجاد می‌کرده هدف قرار دهد که مورد تعقیب قرار می‌گیرد به دلیل ارتفاع کم میگ‌ها، هواپیمای شماره دو را نمی‌بیند. پیکر پاک شهید در گورستانی واقع در سپاه پنجم عراق در اربیل دفن می‌شود و بقایای آن در سال ۱۳۷۰ تحویل ایران می‌شود.

روایت همرزم کاظم از آخرین پرواز سیمرغ

خلبان جاوید دل انور از آخرین پرواز شهید کاظم ظریف خادم روایتی را نقل کرده است که در ادامه آن را می‌خوانیم. او می گوید: «اولین خاطره تلخ من مربوط است به عصر سوم مهر، چهارمین روز شروع جنگ. به سروان کاظم ظریف خادم مأموریت بمباران یکی از پادگان‌های اطراف شهر اربیل عراق ابلاغ شد. من هم به عنوان شماره دو انتخاب شدم. تا توجیه پرواز، تهیه نقشه و دیگر مقدمات را انجام دادیم، کمی دیر شد. نزدیک غروب به سوی هدف پرواز کردیم. دقایقی بعد هنوز به منطقه هدف نرسیده بودیم که ظریف خادم روی رادیو گفت یک پست دیده‌بانی دشمن را دیده است و از من خواست همان جا بالای سرش دور بزنم تا او ابتدا آن پست را که تهدیدی برای پرواز‌های ما بود، نابود کند و بعد به سمت هدف ادامه دهیم.

جنگ چند روزی بیشتر نبود که شروع شده بود و ما هنوز تجربه کافی نداشتیم. ضمنا همه خلبان‌های ما از اعتماد به نفس بالایی در مقابله با دشمن بعثی برخوردار بودند. به همین دلیل و بدون هر گونه سوال دستور را اجرا کردم. ظریف خادم دوری زد و موقعیت هواپیما را به سمت هدف تنظیم کرد و به سمت آن شیرجه زد. با کمال حیرت و در بهت‌زدگی کامل دیدم او با همان زاویه ادامه داد تا به زمین برخورد کرد! چند بار صدایش زدم: «جناب سروان، جناب سروان!»، ولی جوابی نشنیدم! از آنجا که ظریف خادم از خلبانان خیلی ورزیده و ماهر نیرو، با سابقه پروازی کاملا درخشان و روشن بود، تنها عامل احتمالی می‌توانست اصابت گلوله‌ای به خود او باشد.

یکی دو دور دیگر بالای سرش زدم، شاید اثری از او یا چتر نجاتش ببینم. اما فایده‌ای نداشت. کاظم ظریف خادم دعوت حق را لبیک گفته و به دیار معبودش شتافته بود. روحش شاد. با توجه به طولانی شدن ماندنم در آن موقعیت دچار کمبود بنزین شده و نتوانستم مأموریت را ادامه دهم. از این رو به پایگاه تبریز برگشتم. آن روز، روز بدی بود. هرگز خاطره تلخ آن از یادم نخواهد رفت.